اسیرثانیه ها

درهم نوشته های یک ذهن خسته

اسیرثانیه ها

درهم نوشته های یک ذهن خسته

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    یک

یک

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ

هیچ وقت آدم تنهایى نبودم به لحاظ فیزیکى...
همیشه آدمهایى را دارم که دوستم دارند و این دردناک تر است به نظرم...
که کسى دوستت داشته باشد و تو هیچ هم قلبت نتپد برایش...
که بدانى و بداند هست،که باشد فقط...
که رفتنش هیچ از زندگیت کم نکند،همانطور که آمدنش هیچ به زندگیت اضافه نکرده...
آدمهایى که سایه اند براى من،که گاهى حتى اسامى شان را فراموش میکنم
و طفلکى آدمهایى که جاى خالى ندارند و طفلکى من که آدمم را گم کرده ام...
کسى که بیاید و زندگى ام را زیر و رو کند،کسى که بشود به خاطرش جلوى یک دنیا ایستاد...
کسى که همه شایدها و اما اگرها را بدهد به دستِ باد،بشود همان کَس که باید...
"دلم لَک زده که دوباره دلم بلرزد و دوباره صبح ها که چشم باز مى کنم،یاد کسى در سرم بپیچد...

________________________________________________________________________


  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
  • ۲۷۴ نمایش
  • فائزه م .پ

نظرات (۳)

  • آقای سر به هوا ...
  • چه انگشت های تپلی :دی
    پاسخ:
    آره تپله ..
    زیادم رو فرم نیس (آیکون چشمک)
  • آقای سر به هوا ...
  • همیشه باید یه جوره دیگه بود :)
    پاسخ:
    همیییییشه باید یه جوره دیگه بود ..
    ممنونم ازت که میای به وبلاگی که هیچی توش نوشته نشده ،
    و نویسندش هم بهره ای از خوب نوشتن نبرده سر میزنی
    باید از دست تقدیر تشکر کنم که منو با  وبلاگت و با نویسندگی خوبت آشنا کرده
    بله همیشه باید یه جور دیگه بود
    شاید مث همون عکسی که چون جور دیگس، یکی رو عکاس حرفه ای میکنه و یکی دیگه رو عکاس آماتور
    ویکی دیگه هم اصن شایستگی عنوان عکاس رو پیدا نمیکنه
    همیشه باید یه جور دیگه بود
    مث قلم شما که چون جور دیگس،من نمیتونم از دستش بدم اگر از دستش بدم برام مصداق واقعی خسرانه
    ممنون  از حضورت
    وبلاگ خاکی من منور شد :)

    سلام ...
    میتونم بپرسم چرا خودتون سفید نوشتن رو شروع نمی کنین؟!
    اینطوری که از حرفاتون معلومه تجربتون باید نسبتا زیاد باشه ، چرا ما کوچیکتر ها رو با نوشته هاتون راهنمایی نمی کنید ...
    میشه خواهش کنم شما هم بنویسید ، شاید حرفاتون تلخ باشه ولی قشنگ هم هست.
    پاسخ:
    سلام دوست عزیز
    نمینویسم شاید چون از پس سفید نوشتن بر نمیام
    چون قلمم یاری نمیکنه باهام ..قلم من فقط یه رنگ پس میده : ( سیاه )
    شایدم چون اصن این مدعای شما رو مبنا بر باتجربه بودن خودم قبول ندارم
    چه برسه به اینکه بخوام راهنمای خوبی هم باشم ..
    شایدم نمیخوام به اون دوران سیاه زندگیم برگردم
    نوشتن برای کساییه که تعادل دارن میتونن سیاهی رو ببینن و فکر کنن
    وسفیدی رو هم ببینن و لذت ببرن
    من از ابتدا این تعادل تو وجودم نبود ..
    میترسم با نوشتن افسرده و خموده بشم ..
    ولی برای شما دوست عزیز احترام قائلم
    تمام سعیمو میکنم ..کاش که بشه
    ممنون از اینکه بهم امیدواری تزریق کردید ..
    و تشویقم کردید به نوشتن ..سپاسگزارم دوست عزیز

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">