سنتی طور
به عنوان یک دختر از خانواده ی سنتی باید با کسی ازدواج کنم که ابتدا مادرش به خانه آمده با نگاهی نافذ
قد وبالای مرا بر انداز کرده سایزدقیق انواع واقسام لباس های زیر و رو را در اورده و درگوشه ای از ذهنش
یادداشت کرده تا اگر خود پسندید به اطلاع وسمع آقازاده ی شاید محترم دختر ندیده هم برساند .
ابتدا به احوالات همین مادران گرام که بهتر از پسرهاشان پا در عرصه ی وجود نگذاشته است می پردازم.
اصلا لایه ی ازن مخصوصا سوراخ شده تا این پسرها راهی پیدا کنند برای زمینی شدن .....
از دید این مادرها پسرهاشان سالم ترین ..پاک ترین ..و خلاصه از هرویژگی ای ترین هستند در میان خلایق .
و دختر خوب هم که اساسا پیدا نمیشه که هم شان پسرهای خوبشان {این فرشته های زمینی} باشه
خلاصه سرتون رو درد نیارم مادرها چند نوعند :
عده ای تا نگاهشان برروی عضلات و استخوان های ما سنگینی میکند لب ولوچه شان آویزان میشود و
اخمی حواله ان صورت خشک و چروکیده شان میکنند و اولین استکان چای را هورت نکشیده انگار
که من بخواهم خودم را به ان ها قالب کنم چادر به سرکشان میروندو پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.
عده ای دیگر که به ظاهر انسان های متشخصی هستند با اینکه از ان اخم ریز که توان پنهان کردنش را ندارند
مشخص است که تو را هم شان آقازاده شان نیافته اند اما چارتا سوال میپرسند که خیلی ضایع نشوی
وشکست نخوری از این پسندیده نشدن ولی همین که میروند و خبری ازشان نمیشنود به قطع متوجه میشوی
آن علفی نبودی که به دهان مادر داماد شیرین بیاید.
اما دسته ی سوم همان دسته ای که تو به چشمشان همان گوسفند دلخواه و همان علف شیرین و همان
جعبه ی رنگینی.همان ها که زمینه ی بازکردن گره کوربخت تورا با این پسند اولیه فراهم میکنند
و بالاخره تو را به میز مذاکره با پسراهاشان میفرستند.
این دسته به محض این که شما را میبینند لبخندی گوشه ی لبشان جا خشک میکند
ونطقشان باز میشود به حلوا حلوا کردن پسرشان که یعنی حالا فکر نکنی چیزخاصی هستی
پسرما یه قدم جلوتره و دوپله بالاتر وبه محض این که از خانه تان رفتند زنگ میزنند و قرار میگذارند برای جلسه ی بعدی
- ۲ نظر
- ۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۱:۳۰
- ۲۵۱ نمایش