اسیرثانیه ها

درهم نوشته های یک ذهن خسته

اسیرثانیه ها

درهم نوشته های یک ذهن خسته

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    یک

سنتی طور

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ق.ظ

به عنوان یک دختر از خانواده ی سنتی باید با کسی ازدواج کنم که ابتدا مادرش به خانه آمده با نگاهی نافذ

قد وبالای مرا بر انداز کرده سایزدقیق انواع واقسام لباس های زیر و رو را در اورده و درگوشه ای از ذهنش

یادداشت کرده تا اگر خود پسندید به اطلاع وسمع آقازاده ی شاید محترم دختر ندیده هم برساند .

ابتدا به احوالات همین مادران گرام که بهتر از پسرهاشان پا در عرصه ی وجود نگذاشته است می پردازم.

اصلا لایه ی ازن مخصوصا سوراخ شده تا این پسرها راهی پیدا کنند برای زمینی شدن .....

از دید این مادرها پسرهاشان سالم ترین ..پاک ترین ..و خلاصه از هرویژگی ای ترین هستند در میان خلایق .

و دختر خوب هم که اساسا پیدا نمیشه که هم شان پسرهای خوبشان {این فرشته های زمینی} باشه

خلاصه سرتون رو درد نیارم مادرها چند نوعند :

عده ای تا نگاهشان برروی عضلات و استخوان های ما سنگینی میکند لب ولوچه شان آویزان میشود و

اخمی حواله ان صورت خشک و چروکیده شان میکنند و اولین استکان چای را هورت نکشیده انگار 

که من بخواهم خودم را به ان ها قالب کنم چادر به سرکشان میروندو پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.

عده ای دیگر که به ظاهر انسان های متشخصی هستند با اینکه از ان اخم ریز که توان پنهان کردنش را ندارند

مشخص است که تو را هم شان آقازاده شان نیافته اند اما چارتا سوال میپرسند که خیلی ضایع نشوی

وشکست نخوری از این پسندیده نشدن ولی همین که میروند و خبری ازشان نمیشنود به قطع متوجه میشوی

آن علفی نبودی که به دهان مادر داماد شیرین بیاید.

اما دسته ی سوم همان دسته ای که تو به چشمشان همان گوسفند دلخواه و همان علف شیرین و همان

جعبه ی رنگینی.همان ها که زمینه ی بازکردن گره کوربخت تورا با این پسند اولیه فراهم میکنند

و بالاخره تو را به میز مذاکره با پسراهاشان میفرستند.

این دسته به محض این که شما را میبینند لبخندی گوشه ی لبشان جا خشک میکند

ونطقشان باز میشود به حلوا حلوا کردن پسرشان که یعنی حالا فکر نکنی چیزخاصی هستی

پسرما یه قدم جلوتره و دوپله بالاتر وبه محض این که از خانه تان رفتند زنگ میزنند و قرار میگذارند برای جلسه ی بعدی


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۴/۳۰
  • ۲۴۰ نمایش
  • فائزه م .پ

نظرات (۲)

همیشه همین طور بوده ...
از نگاه یک مادر بچه شون با همه ی بچه ها فرق میکنه .
پاسخ:
مرسی از نظرت درسته

  • حدیث aboutsomethings
  • خیلی خوب تعریف کردی
    دقیقن همینه

    تازه اینکه چطوری معرفی شدی هم جالبه ممکنه سکنیه خانم مسجدی، توی یه عزاداری تورو دیده باشه و به دخترخاله خانمِ اصغر جوشکار گفته باشه اونم به نوه عمه همسایه اش معرفی کرده باشه یعنیییییییییی قشنگ میدونن کی واسه کی مناسبه ها :))))
    پاسخ:
    دی:
    دقیقا همینطوره ..
    بعد تو اصن ممکنه سکینه خانم مسجدی رو نشناسی 
    ولی اون تو رو از خودت بهتر میشناسه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">